من در مقابلش

ساخت وبلاگ

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۲ دوست دارم فریاد بزنم که ایها الناس، ما همه در رنجیم. هرکدام به وسع خود، جام رنج را می نوشیم، هر روز و هر لحظه. راه سیاهی ها را هم بلدیم، نیاز به معرفی روزانه اش نداریم. اخبار جهان را که ببینی تا شخصی ترین صفحه های اجتماعی آدم ها را، پر است از درد و درد و درد. اما من فکر می کنم که راه روشنایی میان همین تاریکی هاست. هر بار که پیدایش می کنم اما، ناگهان در بمباران تاریکی های منتشر شده ی آدم ها باز گمش می کنم. نه من، روزی به فکر طفلی نوپا افتادم که به دنبال امید می گردد و میان آن همه دردهای آدم بزرگ ها، غوطه ور می شود و سر آخر، زامبی جدیدی خلق می شود. ایها الناس، دنیا چه با ما و دردهایمان، چه بی ما ادامه دارد. نور، همین دور و بر هاست. هرکدامتان پیدایش کرد رهایش نکند، راهش را به دیگران هم نشان دهد، اگر به فکر خودش و دنیایی بهتر است.پیوست: بوهای لذت بخش زندگیم را که لیست کنم می رسم به بوی نوزاد در خواب در گهواره اش، بوی گل های نرگس حیاط خانه ی قبلی مان، بوی شامپوی سیب حمام بچگی ام، بوی خاک باران زده، بوی دریا، بوی دستان مادرم، بوی عطر دوستی که زمانی قرار بود شریک زندگی ام شود، بوی لبخند غریبه ای که ناگهان از کنارم رد می شود، بوی لباسی که تازه از لباسشویی در آورده ام، بوی قرمه سبزی، بوی پیازداغ و نعناع داغ آش، بوی اک من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 23:40

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   نوزادشنبه هفتم مرداد ۱۴۰۲ مادرم را دیدم که نوزاد بود. پدرم را هم. چشمان هیچکدامشان خسته نبود گود نرفته بود دورش سیاه نشده بود عمیق هم نبود. برعکس٫ چشم هایشان برق داشت٬ پر از تعجب بود٬ پر از زندگی بود. در گهواره دست و پا می زدند. گاهی گریه می کردند گاهی هم بی صدا به سقف اتاق خیره می شدند و یکهو از خنده٬ ریسه می رفتند. درست مثل تمام نوزادهای دیگر. من پدر و مادرم را دیدم که تازه به دنیا آمده بودند و یک عمرِ طولانی٬ پر از بالا و پایین ها در انتظارشان بود و آن ها بی خبرِ بی خبر از تمام رویدادهای آینده. معصوم بودند و شاد و سر زنده و البته با نمک. دل آدم از دیدن بامزگی هایشان ضعف می رفت. همین پدر و مادری که عمری گذشت تا بدانند که بر چشم بر هم زدنی٬ نوزاد٬ آدمبزرگ می شود٬ با همه ی گرفتاری هایش. دنیا تا بوده همین بوده. همین. من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1402 ساعت: 17:27

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   رنج سفید و رنج سیاهیکشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۲ یک جایی خواندم که دوای خستگی روح، فعالیت بدنی است و دوای خستگیِ جسم، خواب. دوای تلخیِ قهوه را می دانم، اما دوای تلخیِ کام چیست؟ نمی دانم. چند روزِ پیش، چیزی در من روشن شد که پیش از این ندیده بودمش در قلبم. انگار که برایم یقین شد که جانِ آدمی زاد، همچون دیگی است که محتوایش مدام می جوشد و هم می خورد. در آن گاهی، خورشی به قاعده بار می گذارند و گاه شیطانکی در آن زهر و اسید می پاشد. گاهی هم طوفانی می آید و زیر دیگ را خاموش می کند و آخ از قلب های خاموش. فهمم شد که این دیگِ زندگی را باید محافظت کرد از تندباد حوادث ریز و درشت درون اندرونی و بیرون جسم. قلب، حریم نور است و ما حاملان نور. درد و رنج می تواند از جنس نور باشد و یا از جنس ظلمت. تکلیف رنج که روشن شد، تکلیف ما هم روشن می شود. اگر رنج از جنس دلبری منبع نور است که نور، حلال همه چیز است. حلال تاریکی هاست، تلخیِ کام که جای خود دارد. اما اگر رنج از جنس کینه و ظلمت است، راه چاره، رفع بیچارگی ماست. دل شستن از عُقَدِ وجود ماست من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 14:47

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   راه و بیراههیکشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۲ نسیمی خواهد وزید. زمانی که جامه از جان به خاک داده ایم. روزی خواهد آمد که ما، به وصال معشوق، نه قدم قدم که بال به بال، مشرف شده ایم. بوی معشوق، آن قدر اصیل است که در این زندان قفل اندر قفل هم نفوذ کرده و ما شمیمش را از لا به لای تک تک لحظه های عمرمان حس می کنیم. عطر معشوق، از پشت هر حادثه ای گذر می کند و به جان، راه نویی نشان می دهد برای در آغوش کشیدن هزار باره ی زندگی. ما در درد و رنج آفریده شدیم و زیستیم اما، تا زمانِ خروج از زندان، نور نشانه ی همبند بودن ما با شمیم معشوق است. کینه، حسد، خیانت و تباهی راحت ترین لقمه های بشرند، عشق است که آدم عیّار می طلبد. عشق، سنگین ترین و پر تلاطم ترین راهِ پیش روی ماست. به زمانِ رهایی، نسیمی خواهد وزید، نور، ما و شمیم را می برد به سوی او. به سلامتی رهایی.ارشاد... من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 41 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 14:47

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   ازل پنجشنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۲ درون من بهشتی است که در میان آتشی از نفس اسیر است. من جوانمردی غریب در قلبم دارم سوار بر اسبی سیاه که سال هاست در فکر رهایی است. نشسته روی اسب، چشمانش رو به آسمان، دلش تنگ مشتی خاک است که بوی اصالت می دهد. بوی آن جا که پیش از تولد، قرن های قرن در آن می زیست.ارشاد ... من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 42 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 14:47

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   تنهایی یکشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۲ تنهایی مثل نیستی می مونه. وجود نداره. هیچ جای هستی نمی تونی پا بگذاری که نیستی توش باشه. اگر آخرین نفری که تو رو می شناخت هم از دنیا بره باز تنها نمی مونی. چون تنهایی مثل نیستی می مونه. وجود نداره. من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 49 تاريخ : دوشنبه 21 فروردين 1402 ساعت: 16:40

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   پایان شور جوانییکشنبه هفتم آذر ۱۴۰۰ دیگر خبری از آن همه غوغا و تپش زدن های قلب، نیستمسیرِ ناهموارِ سنگلاخی تمام شدهو موج ها دیگر حوصله ای برای هیاهو ندارندمن از دورهای دور، تنهایی ام را خوشبخت زندگی کرده ام           ارشاد ...  من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 63 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:06

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   نور یکشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۰ درست پیش از آن که به خواب روم،من نور را دیدم که می آمد به سویماین چشمانِ سنگینِ غرقِ در رویا بسته استاما من نور می بینم که می آید به سویم                ارشاد ...  من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 67 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:06

خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش مي‌مانند و ساير حس‌ها فعالتر عمل مي‌كنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود.   بزرگیسه شنبه پنجم مهر ۱۴۰۱ بزرگ که شوی، دیگر هر قدر هم که تحول دنیای بیرون، سیرِ قانع کننده ی عقلی داشته باشد، تا در سنجه ی تجربه هایت،‌ رنگِ‌ درستی نگیرد باورش نمی کنی. قلبِ تو اگر خلوت گاهِ "نور" شد، چراغدان ها مسیرِ نگاهت را جابجا نخواهند کرد. بزرگ که شوی، تازه انگار ابدیت را باور می کنی. دیگر مارهای خوش خط و خال، زبان های مسحور کننده، چهره های دل فریب، شعارهای هوش از سر بر، هیچ کدام جوششی در تو ایجاد نمی کنند. بزرگ که شوی، داد و بیداد نخواهی کرد، سکوت هم نمی کنی، خراب آباد نمی سازی،اما مسیر ایجاد می کنی.بزرگ که شوی، به جای فکر تغییر دنیا، قدِ اندازه ی دستت، دست گیر آدم ها می شوی. ارشاد... من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 70 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:06

 این خنده های توست در شمایل ِ محبوبه های ِ فراوان ... اما تو یک نفری ...من هم یک نفرم ... در پراکنده ترین تکه های خُرد شده ی قلبی شیشه ایفرو رفته شیشه های تکه تکه ی من در خیانتِ حوادثِ تلخِ عالَممنِ ب من در مقابلش...ادامه مطلب
ما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت: 16:56