خ م و ش ا ن ه ..در تمرين بودن در « قلمرو سكوت » تارهاي صوتي تو خاموش ميمانند و ساير حسها فعالتر عمل ميكنند، به ويژه حس شنوايي تو. پيش از آن كه روح بتواند بشنود، انسان بايد از شنيدن محروم شود. رنج
سفید و رنج
سیاهیکشنبه یازدهم تیر ۱۴۰۲ یک جایی خواندم که دوای خستگی روح، فعالیت بدنی است و دوای خستگیِ جسم، خواب. دوای تلخیِ قهوه را می دانم، اما دوای تلخیِ کام چیست؟ نمی دانم. چند روزِ پیش، چیزی در من روشن شد که پیش از این ندیده بودمش در قلبم. انگار که برایم یقین شد که جانِ آدمی زاد، همچون دیگی است که محتوایش مدام می جوشد و هم می خورد. در آن گاهی، خورشی به قاعده بار می گذارند و گاه شیطانکی در آن زهر و اسید می پاشد. گاهی هم طوفانی می آید و زیر دیگ را خاموش می کند و آخ از قلب های خاموش. فهمم شد که این دیگِ زندگی را باید محافظت کرد از تندباد حوادث ریز و درشت درون اندرونی و بیرون جسم. قلب، حریم نور است و ما حاملان نور. درد و رنج می تواند از جنس نور باشد و یا از جنس ظلمت. تکلیف رنج که روشن شد، تکلیف ما هم روشن می شود. اگر رنج از جنس دلبری منبع نور است که نور، حلال همه چیز است. حلال تاریکی هاست، تلخیِ کام که جای خود دارد. اما اگر رنج از جنس کینه و ظلمت است، راه چاره، رفع بیچارگی ماست. دل شستن از عُقَدِ وجود ماست من در مقابلش...
ادامه مطلبما را در سایت من در مقابلش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : eriero00 بازدید : 40 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 14:47